یکجانبه گرایی ترامپ و به حاشیه رانده شدن اتحادیه اروپا
  • فروردین 30, 1404 ساعت: ۷:۱۴
  • شناسه : 94240
    3
    سیاست خارجی ترامپ بر پایه اولویت‌بخشی به منافع ملی آمریکا و تقلیل نقش‌آفرینی ساختارهای چندجانبه بنا شده است. این رویکرد ضمن تضعیف انسجام جبهه غربی، موجب بازتعریف روابط ایالات متحده با متحدانش شده؛ فرآیندی که آثار آن، حتی در فضای پساتر از دوران ترامپ نیز ادامه دارد.
    نویسنده : مرتضی مکی/ کارشناس مسائل اروپا
    پ
    پ

    رویکرد دولت دونالد ترامپ ، متکی بر یکجانبه‌گرایی و تقلیل نقش بازیگران سنتی نظام بین‌الملل، به‌ویژه متحدان اروپایی ایالات متحده است. این تغییر رویکرد که ریشه در گفتمان انتخاباتی ترامپ داشت، به‌سرعت خود را در سطح سیاست‌گذاری کلان آمریکا خود نشان داد و به بازتعریف الگوهای همکاری فراآتلانتیکی منجر شد.

    یکی از نمودهای بارز این شکاف، نحوه مواجهه با بحران اوکراین بود. پیش از حمله روسیه به اوکراین دو نگاه میان آمریکا و اروپا در چگونگی مواجهه با روسیه وجود داشت . اروپا به دنبال استفاده از  قدرت نرم و روابط اقتصادی برای مهار روسیه بود . آمریکا نیز قائل به استفاده از قدرت روسیه و گسترش چتر ناتو بود. حمله روسیه به اوکراین اروپا را مجبور به همراهی با آمریکا و جنگ نیابتی ناتو با روسیه در اوکراین کرد. اما بازگشت ترامپ به کاخ سفید و سیاست‌های یکجانبه او زلزله ای در  روابط متحدان دو سوی آتلانتیک ایجاد‌کرد.

    تلاش‌های اولیه ترامپ برای حل بحران اوکراین بدون مشورت با شرکای اروپایی، نه‌تنها نشان از بی‌اعتمادی او به نهادگرایی چندجانبه داشت، بلکه عملاً زمینه‌ساز تعمیق اختلافات راهبردی میان آمریکا و اروپا شد. 

    در پرونده هسته‌ای ایران نیز رویکرد یکجانبه‌گرای ترامپ آشکار بود. خروج از برجام با توجیه «توافقی بد» برای آمریکا، و پیگیری سیاست «فشار حداکثری»، بدون اجماع با شرکای اروپایی، نه‌تنها شکاف عمیقی در جبهه غربی ایجاد کرد، بلکه نقش اروپا را در فرآیندهای مذاکره‌ای به حاشیه راند. با وجود آنکه کشورهای اروپایی تلاش داشتند نقش میانجی‌گر فعال ایفا کنند، در عمل از فرآیند تصمیم‌سازی کنار گذاشته شدند. این وضعیت، نارضایتی گسترده‌ای را در پایتخت‌های اروپایی نسبت به سیاست خارجی دولت ترامپ ایجاد کرد.

    در شرایط جدید و با آغاز مجدد مذاکرات میان آمریکا و ایران، انتخاب رم به‌عنوان محل برگزاری این گفت‌وگوها حامل پیام‌های خاصی است. این تصمیم را می‌توان در امتداد تلاش آمریکا برای بازتعریف نقش متحدان غیرمرکزی در چارچوب سیاست خارجی جدید ارزیابی کرد. ایتالیا و شخص جورجیا ملونی که رابطه نزدیکی با گفتمان محافظه‌کارانه ترامپ دارند، به‌نوعی نقش کارگزار میانجی را در این فرآیند ایفا می‌کنند. انتقال مذاکرات از کانال‌های سنتی اروپا (مانند آلمان و فرانسه) به رم، در واقع نمایانگر تغییر هندسه دیپلماسی آمریکا در قبال ایران است.

    این روند یادآور تجربه مشابهی در خصوص پرونده روسیه و برگزاری  مذاکرات در عربستان است؛ جایی که آمریکا با واگذاری بخشی از فرآیند دیپلماتیک به یک بازیگر منطقه‌ای، در پی تأمین منافع اقتصادی و راهبردی خاص خود بود. اکنون نیز انتخاب رم را می‌توان در چارچوب امتیازگیری از دولت ایتالیا تحلیل کرد.

    در مجموع، سیاست خارجی ترامپ بر پایه اولویت‌بخشی به منافع ملی آمریکا و تقلیل نقش‌آفرینی ساختارهای چندجانبه بنا شده است. این رویکرد ضمن تضعیف انسجام جبهه غربی، موجب بازتعریف روابط ایالات متحده با متحدانش شده؛ فرآیندی که آثار آن، حتی در فضای پساتر از دوران ترامپ نیز ادامه دارد.

    منبع: کافه دیپلمات

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.