با این که تلاشی که برای ترور و قتل روبرت فیکو نخستوزیر اسلواکی به انجام رسیده، تکاندهنده است؛ اما کتمان نمیتوان کرد که ترورهای سیاسی در اروپا پدیده چندان بیسابقه و جدیدی به شمار نمیآیند [و این قاره سیاهه پروپیمانی از ترور را در تاریخ خود تجربه کرده است].
از آبراهام لینکلن که در یک سالن تئاتر در واشنگتن هدف تیراندازی قرار گرفت، تا تلاش ارتش جمهوریخواه ایرلند برای بمبگذاری در هتل برایتون که محل سکونت مارگارت تاچر بود، و البته تیراندازی در یک گردهمایی شلوغ متعلق به کارزار رقابتی شینزو آبه نخستوزیر ژاپن، همه و همه این نکته را به وضوح نشان میدهد که انگار رهبران سیاسی افراد بیثبات و خشمگین و در عین حال تندرو یا بهتازگی رادیکالشده را به خود جلب و جذب میکنند.
به نظر میرسد که حالا چند روز بعد از تیراندازی مهاجم ۷۱ ساله به نخستوزیر اسلواکی، وضعیت فیکو تا حد زیادی کنترل و تثبیت شده است. متحدان سیاسی او به سرعت فرد مهاجم را دارای انگیزههای سیاسی عنوان کردند- که البته گذر زمان مشخص خواهد کرد که در این زمینه تا چه حدی راست گفته بودند.
اما فعلا در شرایط حال حاضر آنچه با وضوح و اطمینان میتوان گفت این است که فضای سیاسی در اسلواکی نیز به مانند شرایطی که در سراسر اروپا پیش آمده، در سالهای اخیر به شدت وخیمتر شده است و بهویژه این امر را قطببندی عمیقتری که بر سر نگرش به کلیت اتحادیه اروپا و البته تهاجم روسیه به اوکراین ایجاد شده است، تشدید کرده است.
همانطور که آندرهآ دودیک و دانیل هورناک نوشتهاند؛ فیکو خود یک چهره قطبی بود که به شدت از قطببندیهای ایجاد شده سود برده بود و بهخصوص در انتخابات سال گذشته اسلواکی با سوء استفاده از اختلافاتی که در فضای سیاسی این کشور اروپای مرکزی بر سر بحرانها و قوانین مهاجرتی و البته حمایت از اوکراین ایجاد شده بود، حکم بازگشت خود به عنوان نخستوزیر امضا کرده بود. نکته جالب این که او هم با مهاجرت مخالف بود، هم با حمایت از اوکراین، و هم اینکه متعلق به اردوگاه سیاستمداران ملیگرایی بود که اتحادیه اروپا را شیطانی جلوه میدهند.
از این نظر میتوان گفت که او این روزها تنهاتر از تنها و در واقع چکیده و عصاره تنهایی است.
این موقعیت سیاسی ضد اتحادیه اروپا و طرفدار پوتین- که با هر نوع حمایت مالی و نظامی از اوکراین مخالف است- در حقیقت میتوان گفت حاصل دست و قلم و نگاه ویکتور اوربان مجارستانی است که حالا دیگر پس از آن چند سال اول تنهایی و انزوا، طرفداران و همراهانی برای خود به دست آورده است.
در لهستان البته دونالد تاسک طرفدار اتحادیه اروپا است، اما حتی او هم با توافق جدید مهاجرتی اتحادیه اروپا مخالف است و احساس نارضایتی میکند.
در هلند، شش ماه پس از پیروزی حزب تندرو و دست راستی آزادی در انتخابات، احزابی که خود را برای تشکیل دولت بعدی آماده میکنند، برنامههای خود را با تمرکز بر موضوعاتی مانند سرکوب مهاجران و توقف مهاجرت و لغو محدودیتهای اقلیمی اعلام کردهاند- که در صورت اجرایی شدن یکی از اعضای بنیانگذار اتحادیه اروپا را در تضاد کامل با بروکسل قرار خواهد داد.
در نقطه مقابل میتوان گرجستان را مثال زد که مردم تظاهرکنندهاش پرچمهای اتحادیه اروپا را در دست گرفته و در خیابانها تکان میدهند تا اعتراض خود را به قانون جدید «عامل خارجی» که مسیر پیوستن این جمهوری شوروی سابق به اتحادیه اروپا را مختل میکند، به نمایش گذارند.
در حقیقت میتوان گفت که همواره نگاه و نگرش کشورهای مختلف به بلوک ۲۷ عضوی اتحادیه اروپا متفاوت بوده و در این زمینه دودستگی و شکاف عمیقی بین کشورهای مختلف در واکنش به اتحادیه اروپا وجود داشته است.
در شرایطی که اروپا با چالشهای اگزیستانسیالیستی و وجودی مختلفی- از جنگ روسیه در اوکراین گرفته تا افول و نزول اقتصادی تحت تاثیر درگیریهای ایالات متحده و چین- مواجه است، این اختلافات تلختر از همیشه ابه نظر میرسد و این نگرانی را به وجود میآورد که ظاهرا روزهای چندان خوبی در انتظار این قاره نیست!
منبع: شفقنا
ثبت دیدگاه