چرا ایده ترامپ برای تقسیم جهان محکوم به شکست است؟
  • اردیبهشت 6, 1404 ساعت: ۱۱:۱۰
  • شناسه : 94438
    1
    ترامپ باور دارد که با رویکردی معاملاتی‌تر می‌توان از اختلافات ایدئولوژیک که ممکن است مانع همکاری با چین و روسیه شوند، عبور کرد. اما کنسرت‌ قدرت‌ها، با وجود اتحاد ظاهری قدرت‌های بزرگ، اغلب اختلافات ایدئولوژیک را پنهان می‌کنند، نه آن‌که آن‌ها را کاهش دهند.
    پ
    پ

    در دهه‌های اخیر، سیاست خارجی ایالات متحده شاهد نوساناتی عمیق بوده است؛ از تلاش برای تثبیت یک نظم جهانی لیبرال تا بازگشت به رقابت آشکار با قدرت‌های بزرگی چون چین و روسیه. مفهومی که با عنوان «رقابت قدرت‌های بزرگ» شناخته می‌شود، در سال‌های اخیر به روایت مسلط در سیاست‌گذاری‌های امنیتی و بین‌المللی آمریکا تبدیل شد. اما با بازگشت دونالد ترامپ به قدرت در سال ۲۰۲۵، این روایت نیز دچار تغییراتی بنیادین شده است. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، تحلیلی است از چرخش‌های استراتژیک ایالات متحده از رقابت به سوی هم‌سویی با رقبای دیرینه‌اش و بازگشت احتمالی به ایده‌ای تاریخی به‌نام «کنسرت قدرت‌ها».

    چالش‌های کنسرت قدرت

    در برخی موارد، واشنگتن باید پکن و حتی مسکو را به‌عنوان شرکای خود ببیند. برای مثال، احیای کنترل تسلیحات می‌تواند پیشرفتی مطلوب باشد – پیشرفتی که نیازمند همکاری‌ای بیش از آن چیزی‌ست که روایت رقابت میان قدرت‌های بزرگ اجازه می‌دهد. از این منظر، روایت کنسرت جذاب به‌نظر می‌رسد: اگر اداره‌ی نظم جهانی به دست رهبرانی که کشورهای قدرتمند را رهبری می‌کنند سپرده شود، شاید جهان بتواند به جای منازعه و آشوب، از صلح و ثبات نسبی برخوردار شود. اما این روایت، واقعیت‌های سیاست قدرت را تحریف می‌کند و چالش‌های همکاری جمعی را پنهان نگه می‌دارد.

    نخست آن‌که، گرچه ترامپ تصور می‌کند حوزه‌های نفوذ به‌راحتی قابل ترسیم و مدیریت هستند، چنین نیست. حتی در اوج دوران کنسرت اروپا، قدرت‌ها در تعیین مرزهای نفوذ خود دچار مشکل بودند. اتریش و پروس پیوسته بر سر کنترل کنفدراسیون آلمان با یکدیگر درگیر بودند. فرانسه و بریتانیا نیز برای سلطه در کشورهای سفلی (هلند و بلژیک امروزی) رقابت می‌کردند. تلاش‌های جدیدتر برای ایجاد حوزه‌های نفوذ نیز کم‌مسئله نبوده‌اند. در کنفرانس یالتا در سال ۱۹۴۵، روزولت، استالین، و چرچیل تصور می‌کردند که می‌توانند به‌طور مسالمت‌آمیز جهان پس از جنگ جهانی دوم را مدیریت کنند. اما خیلی زود در مرزهای حوزه‌های خود با یکدیگر وارد رقابت شدند – نخست در قلب نظم جدید، یعنی آلمان، و سپس در حاشیه‌ها، از جمله کره، ویتنام و افغانستان. امروزه، با توجه به وابستگی متقابل اقتصادی ناشی از جهانی‌سازی، تقسیم منظم و مشخص جهان میان قدرت‌ها حتی دشوارتر شده است. زنجیره‌های تأمین پیچیده و جریان‌های سرمایه‌گذاری خارجی مرزهای روشن را برنمی‌تابند. افزون بر این، مسائلی مانند پاندمی‌ها، تغییرات اقلیمی، و اشاعه‌ی تسلیحات هسته‌ای، به‌هیچ‌وجه درون حوزه‌هایی محصور نیستند که قدرتی بزرگ بتواند آن‌ها را مهار کند.

    به نظر می‌رسد ترامپ باور دارد که با رویکردی معاملاتی‌تر می‌توان از اختلافات ایدئولوژیک که ممکن است مانع همکاری با چین و روسیه شوند، عبور کرد. اما کنسرت‌ قدرت‌ها، با وجود اتحاد ظاهری قدرت‌های بزرگ، اغلب اختلافات ایدئولوژیک را پنهان می‌کنند، نه آن‌که آن‌ها را کاهش دهند. در کنسرت اروپا نیز شکاف‌های ایدئولوژیک خیلی زود آشکار شدند. در سال‌های ابتدایی، قدرت‌های محافظه‌کار – اتریش، پروس، و روسیه – ائتلافی خاص به نام «اتحاد مقدس» تشکیل دادند تا از نظام‌های سلطنتی خود محافظت کنند. آن‌ها شورش‌های علیه سلطه‌ی اسپانیا در قاره‌ی آمریکا را تهدیدی وجودی می‌دیدند، تهدیدی که پیامدهای آن به سراسر اروپا سرایت می‌کرد و مستلزم واکنش فوری برای بازگرداندن نظم بود. اما رهبران در بریتانیای لیبرال‌تر این قیام‌ها را اساساً جنبش‌هایی آزادی‌خواهانه تلقی می‌کردند؛ هرچند نگران خلأ قدرت ناشی از آن بودند، اما تمایلی به مداخله نداشتند. در نهایت، بریتانیا با کشوری لیبرال و نوظهور یعنی ایالات متحده همکاری کرد تا نیم‌کره‌ی غربی را از مداخله‌ی اروپا دور نگه دارد، و از طریق قدرت دریایی خود، به‌طور ضمنی از دکترین مونرو (سیاست کنترل ایالات متحده بر آمریکای جنوبی) حمایت کرد.

    تصور وقوع نبردهای ایدئولوژیک مشابه در یک کنسرت جدید، چندان دور از ذهن نیست. ممکن است ترامپ اهمیت چندانی به نحوه‌ی اداره‌ی حوزه‌ی نفوذ توسط شی ندهد، اما تصاویری از سرکوب دموکراسی تایوان توسط چین، احتمالاً در ایالات متحده و سایر نقاط جهان واکنش‌های تند و مخالفت‌های گسترده‌ای را برانگیزد – همان‌گونه که تهاجم روسیه به اوکراین، افکار عمومی در کشورهای دموکراتیک را خشمگین کرد. تا اینجای کار، ترامپ توانسته به‌طور اساسی سیاست ایالات متحده در قبال اوکراین و روسیه را معکوس کند، بی‌آن‌که هزینه‌ی سیاسی چشم‌گیری بپردازد.

    آمریکا روسیه عربستان

    وقتی قدرت‌های بزرگ تلاش می‌کنند چالش‌های موجود علیه نظم غالب را سرکوب کنند، اغلب با واکنش منفی روبه‌رو می‌شوند – واکنشی که منجر به تلاش برای گسستن سلطه‌ی آنان می‌گردد. جنبش‌های ملی‌گرایانه و فراملی‌ می‌توانند به‌تدریج از اعتبار و اقتدار یک کنسرت بکاهند. در اروپای قرن نوزدهم، نیروهای انقلابی ملی‌گرایانه که قدرت‌های بزرگ قصد مهارشان را داشتند، نه‌تنها در طول قرن قوی‌تر شدند، بلکه میان خود نیز پیوندهایی برقرار کردند. تا سال ۱۸۴۸، این نیروها آن‌قدر قدرت یافته بودند که بتوانند موجی از انقلاب‌های هماهنگ را در سراسر اروپا به راه اندازند. هرچند این شورش‌ها سرکوب شدند، اما نیروهایی را آزاد کردند که در نهایت ضربه‌ی مهلکی به کنسرت اروپا وارد ساختند – ضربه‌ای که در قالب جنگ‌های وحدت آلمان در دهه‌ی ۱۸۶۰ نمایان شد.

    روایت کنسرت قدرت‌ها بر این فرض استوار است که قدرت‌های بزرگ می‌توانند به‌صورت جمعی، نیروهای بی‌ثبات‌کننده را برای مدتی نامحدود مهار کنند. اما هم عقل سلیم و هم تاریخ چیز دیگری می‌گویند. امروز، ممکن است روسیه و ایالات متحده بتوانند به‌طور موقت در اوکراین نظم ایجاد کنند – مثلاً با مذاکره درباره‌ی مرزهای جدید و متوقف کردن درگیری. چنین اقدامی ممکن است به وقفه‌ای موقت منجر شود، اما به احتمال زیاد صلحی پایدار به ارمغان نخواهد آورد؛ چرا که اوکراین از یاد نخواهد برد که چه سرزمین‌هایی را از دست داده، و پوتین نیز بعید است برای مدتی طولانی به وضع فعلی رضایت دهد. خاورمیانه نیز نمونه‌ی بارزی از منطقه‌ای‌ست که تبانی قدرت‌های بزرگ احتمالاً نه به ثبات منجر می‌شود و نه به صلح. حتی اگر واشنگتن، پکن و مسکو هماهنگ عمل کنند، باز هم دشوار است تصور کنیم که بتوانند جنگ غزه را پایان دهند، از تنش هسته‌ای با ایران جلوگیری کنند، یا سوریه‌ی پس از اسد را باثبات سازند.

    مقاومت قدرت‌های میانی

    چالش‌ها تنها از درون کنسرت یا از جانب افکار عمومی برنمی‌خیزند، بلکه از سوی دیگر کشورها – به‌ویژه قدرت‌های «میانیِ» در حال رشد – نیز مطرح می‌شوند. در قرن نوزدهم، قدرت‌هایی چون ژاپن که در حال صعود بودند، خواهان ورود به باشگاه قدرت‌های بزرگ و کسب جایگاهی برابر در مسائلی همچون تجارت بودند. شکل سرکوبگرانه‌ی سلطه‌ی اروپایی – یعنی حکومت‌های استعماری – در نهایت با مخالفت شدید در سراسر جهان روبه‌رو شد. در دنیای امروز، حفظ یک سلسله‌مراتب بین‌المللی به‌مراتب دشوارتر از گذشته خواهد بود. کشورهای کوچک‌تر به‌ندرت این دیدگاه را می‌پذیرند که قدرت‌های بزرگ دارای «حقوق ویژه» برای تعیین نظم جهانی هستند. قدرت‌های میانی، از هم‌اکنون، نهادهای خود را ایجاد کرده‌اند – از توافق‌نامه‌های چندجانبه‌ی تجارت آزاد گرفته تا سازمان‌های امنیت منطقه‌ای – که می‌توانند بستری برای مقاومت جمعی فراهم کنند.

    اروپا اگرچه در تلاش برای ایجاد یک توان دفاعی مستقل با دشواری مواجه بوده، اما احتمالاً در مسیر تأمین امنیت خود و حمایت از اوکراین، این تلاش‌ها را شدت خواهد بخشید. ژاپن نیز طی سال‌های اخیر شبکه‌ای از نفوذ خود را در منطقه‌ی هند-اقیانوس آرام گسترش داده و خود را به‌عنوان قدرتی با توان دیپلماسی مستقل‌تر در این منطقه تثبیت کرده است. هند نیز بعید است که هیچ‌گونه حذف یا نادیده‌گرفته‌شدن در نظم قدرت‌های بزرگ را بپذیرد – به‌ویژه اگر چنین حذفی به معنای افزایش نفوذ چین در مرزهایش باشد.

    اتحادیه اروپا اوکراین

    رهبری کنسرت

    برای مواجهه با تمام مشکلاتی که تبانی قدرت‌های بزرگ پدید می‌آورد، داشتن مهارت‌هایی در حد اتو فون بیسمارک مفید است – رهبر پروس که توانست کنسرت اروپا را به نفع خود هدایت کند. دیپلماسی بیسمارک آن‌قدر ظریف و حساب‌شده بود که حتی متحدان هم‌فکر ایدئولوژیک را از هم جدا می‌کرد.

    با این حال، بیشتر رهبران جهان – فارغ از آن‌چه درباره‌ی خود می‌اندیشند – بیسمارک نیستند. بسیاری از آن‌ها بیشتر به ناپلئون سوم شباهت دارند. این فرمانروای فرانسوی در زمانی به قدرت رسید که انقلاب‌های ۱۸۴۸ رو به افول بودند، و گمان می‌کرد توانایی استثنایی برای بهره‌برداری از نظام کنسرت به نفع خود دارد. او تلاش کرد میان اتریش و پروس شکاف ایجاد کند تا نفوذ خود را در کنفدراسیون آلمان گسترش دهد؛ همچنین کوشید کنفرانسی بزرگ برای بازترسیم مرزهای اروپا با توجه به جنبش‌های ملی ترتیب دهد. اما کاملاً ناکام ماند. ناپلئون سوم، شخصیتی خودشیفته و احساسی، مستعد تملق‌پذیری و شرمساری بود، و در نتیجه یا از سوی قدرت‌های بزرگ رها شد، یا به ابزار دست آن‌ها بدل گشت. در نهایت، بیسمارک در ناپلئون سوم همان بازیچه‌ای را یافت که برای پیشبرد اتحاد آلمان بدان نیاز داشت.

    در یک کنسرت امروزی، ترامپ چگونه عمل خواهد کرد؟ ممکن است او به عنوان یک شخصیت بیسمارکی ظاهر شود، با تهدید و بلوف زدن به مزایای قابل توجهی نسبت به سایر قدرت‌های بزرگ دست یابد. اما همچنین ممکن است فریب خورده و در نهایت مانند ناپلئون سوم، توسط رقبا باهوش‌تر بازی بخورد و از میدان خارج شود.

    همکاری یا تبانی؟

    پس از تأسیس کنسرت، قدرت‌های اروپایی تقریباً 40 سال در صلح زندگی کردند. این دستاوردی شگرف در قاره‌ای بود که قرن‌ها با منازعات قدرت‌های بزرگ و جنگ‌های بی‌پایان روبه‌رو بود. از این رو، کنسرت می‌تواند چارچوبی قابل قبول برای دنیای چندقطبی امروزی ارائه دهد. اما رسیدن به این هدف مستلزم داستانی است که بیشتر بر همکاری و کمتر بر تبانی تأکید دارد، یک روایت که در آن قدرت‌های بزرگ برای پیشبرد نه تنها منافع خود بلکه منافع گسترده‌تری به صورت هماهنگ عمل می‌کنند.

    آنچه که کنسرت اولیه را امکان‌پذیر کرد، حضور رهبران هم‌فکر بود که به یک حکمرانی قاره‌ای مشترک علاقه‌مند بودند و هدفشان جلوگیری از وقوع یک جنگ ویرانگر دیگر بود. کنسرت همچنین قوانینی برای مدیریت رقابت قدرت‌های بزرگ داشت. این قوانین، که قوانین «سر انگشتی» یا ضوابط غیررسمی بودند، در واقع آنچه را که قدرت‌های بزرگ در مذاکرات مربوط به درگیری‌ها دنبال می‌کردند، تنظیم می‌کردند.

    تخیل کردن اینکه ترامپ بتواند چنین ترتیبی را ایجاد کند، دشوار است. به نظر می‌رسد که ترامپ باور دارد می‌تواند یک کنسرت بسازد؛ نه از طریق همکاری واقعی، بلکه از طریق معامله‌های تراکنشی، با اتکا به تهدیدات و رشوه‌ها برای فشار آوردن به شرکای خود به سمت تبانی. و از آنجا که او به طور مداوم از قوانین و هنجارها تخطی کرده است، به نظر نمی‌رسد که تمایلی به پایبندی به هیچ یک از پارامترهایی که می‌تواند درگیری‌های بین قدرت‌های بزرگ را کاهش دهد، داشته باشد. همچنین تصور اینکه پوتین و شی به عنوان شرکای روشنفکر عمل کنند، منافع فردی خود را کنار بگذارند و تفاوت‌های خود را به نام منافع بزرگ‌تر حل کنند، دشوار است.

    به یاد آوردن نحوه پایان کنسرت اروپا مهم است: ابتدا با یک سری جنگ‌های محدود در قاره، سپس با بروز درگیری‌های امپراتوری در سرزمین‌های دور و در نهایت با آغاز جنگ جهانی اول. این سیستم قادر به جلوگیری از رویارویی زمانی که رقابت شدت می‌گرفت، نبود. و زمانی که همکاری‌های دقیق به تبانی صرف تبدیل شد، روایت کنسرت به یک افسانه تبدیل شد. سیستم با فروپاشی در بحرانی از سیاست‌های قدرت خام فرو رفت و جهان در آتش جنگ‌ها شعله‌ور شد.

    منبع: آکواایران به نقل از فارن افرز

     

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.