بازسازی اعتماد، کلید تجارت متوازن آمریکا و چین
  • فروردین 18, 1404 ساعت: ۱۷:۵۸
  • شناسه : 93871
    0
    سیاست‌های تعرفه‌ای ترامپ علیه چین و رویکرد محافظه‌کارانه او در برابر رقابت جهانی، چالش‌های بزرگی را به همراه داشت. اما تنها راه رسیدن به یک اقتصاد جهانی پایدار، همکاری و بازسازی اعتماد میان کشورهاست. چین نشان داده که با توسعه تکنولوژی، نیروی انسانی ماهر و تولید پیشرفته، رقیب جدی در بازار جهانی است. به‌جای تنش و تقابل، رویکرد مشترک و اعتماد متقابل می‌تواند مسیری به‌سوی رشد اقتصادی پایدار و متوازن برای هر دو کشور فراهم کند.
    نویسنده : توماس فریدمن
    پ
    پ

    در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ، من با سیاست‌های تعرفه‌ای او علیه چین موافق بودم. چین واقعاً مانع ورود برخی کالا‌ها و خدمات آمریکایی به بازار خود می‌شد و ما هم می‌بایست در برابر تعرفه‌های پکن، رویکردی متقابل اتخاذ می‌کردیم. به‌عنوان نمونه، چین سال‌ها اعطای مجوز به کارت‌های اعتباری آمریکایی را به تعویق انداخت؛ تا زمانی که پلتفرم‌های بومی پرداخت الکترونیکی توانستند بازار را به‌طور کامل در دست بگیرند و این کشور را به جامعه‌ای تقریباً کاملاً بدون پول نقد تبدیل کنند؛ جایی که تقریباً همه پرداخت‌ها از طریق اپلیکیشن‌های موبایلی انجام می‌شود.

    اکوسیستم جهانی تولید در برابر دیوار‌های تعرفه‌ای

    من حتی با ترامپ در این دیدگاه هم‌داستانم که اعمال تعرفه‌های هدفمند بر کالا‌هایی که از مسیر‌های غیرمستقیم چین مثلاً از طریق مکزیک یا ویتنام به آمریکا وارد می‌شوند، می‌تواند سودمند باشد؛ اما تنها به این شرط که در چارچوب یک راهبرد جامع‌تر صورت گیرد. مشکل من با «تفکر جادویی» ترامپ است؛ این باور خام که اگر فقط دور یک صنعت (یا حتی کل اقتصاد کشور) دیوار‌های حمایتی بکشیم، کارخانه‌های آمریکایی جان تازه می‌گیرند و همان کالا‌ها را با همان کیفیت و قیمت، بدون تحمیل هزینه‌های اضافی به مصرف‌کننده آمریکایی تولید خواهند کرد.

    این نگاه، پیش از هر چیز، یک واقعیت اساسی را نادیده می‌گیرد: تقریباً هر محصول پیچیده‌ای که امروز تولید می‌شود، در دل اکوسیستم‌هایی عظیم، پیچیده و جهانی ساخته می‌شود. تداوم ارتقای کیفیت و کاهش قیمت این محصولات نیز دقیقاً به همین زنجیره‌های تأمین بین‌المللی وابسته است. اگر موضوع فقط حمایت از صنعت فولاد باشد که محصولی پایه‌ای و نسبتاً ساده است، تعرفه‌ها می‌توانند فوراً اثرگذار باشند. اما اگر هدف، حمایت از صنعت خودروسازی باشد و گمان کنید که صرفاً با کشیدن یک دیوار تعرفه‌ای می‌توان آن را حفظ کرد، در واقع از فرآیند ساخت یک خودرو چیزی نمی‌دانید. سال‌ها زمان خواهد برد تا خودروسازان آمریکایی بتوانند زنجیره‌های تأمین جهانی‌ را که اکنون به آنها متکی هستند، جایگزین کرده و همه قطعات مورد نیاز را در داخل کشور تولید کنند. حتی شرکت تسلا هم ناگزیر است بخشی از قطعات خود را از خارج وارد کند.

    از مهندسان برجسته تا تکنسین‌های خبره: موتور پیشرفت صنعتی چین

    اما اگر تصور می‌کنید چین صرفاً از راه تقلب به جایگاه برتر در تولید جهانی دست یافته، شما هم در اشتباهید. بله، چین تقلب کرد، کپی‌برداری کرد و کشور‌ها را به انتقال اجباری فناوری واداشت؛ اما آنچه امروز ماشین عظیم تولیدی چین را چنین نیرومند ساخته، فقط قیمت پایین‌تر نیست؛ چین اکنون سریع‌تر، هوشمندانه‌تر، با کیفیت بالاتر و روزبه‌روز بیشتر مبتنی بر هوش مصنوعی تولید می‌کند و در عین حال، ارزان‌تر نیز عرضه می‌کند.

    چین کار را با تمرکزی سنگین بر آموزش علوم پایه، فناوری، مهندسی و ریاضیات یعنی همان رشته‌های موسوم به «STEM» آغاز می‌کند. این کشور هر سال حدود ۳.۵ میلیون فارغ‌التحصیل در این رشته‌ها تربیت می‌کند؛ رقمی که تقریباً برابر است با کل تعداد فارغ‌التحصیلان فوق‌دیپلم، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای ایالات متحده در تمام رشته‌ها. وقتی چنین حجم عظیمی از نیروی متخصص در اختیار دارید، می‌توانید برای حل هر مشکلی، نیرو‌هایی بیشتر از هر کشور دیگری به میدان بیاورید.

    چنان‌که «کیت بردشر»، رئیس دفتر نیویورک‌تایمز در پکن، سال گذشته گزارش داد: «در چین، ۳۹ دانشگاه برنامه‌هایی ویژه برای آموزش مهندسان و پژوهشگران در حوزه عناصر نادر خاکی دارند؛ در حالی که در آمریکا و اروپا، دانشگاه‌ها معمولاً تنها چند واحد پراکنده در این زمینه ارائه می‌دهند.»

    درست است که همه مهندسان چینی با مهارت‌هایی در سطح فارغ‌التحصیلان‌ «ام. آی. تی» نیستند، اما برترین‌های آنها در سطح جهانی قرار دارند و مهم‌تر از آن این است که تعدادشان بسیار زیاد است. در کشوری با جمعیت ۱.۴ میلیارد نفری، اگر از هر یک میلیون نفر فقط یک نفر استعداد خارق‌العاده‌ای داشته باشد، یعنی دست‌کم ۱۴۰۰ نفر دیگر با همان سطح از نبوغ وجود دارند. به همان اندازه مهم، مدارس فنی‌وحرفه‌ای چین هر سال ده‌ها هزار تکنسین برق، جوشکار، نجار، مکانیک و لوله‌کش آموزش می‌دهند. بنابراین، وقتی کسی ایده‌ای برای یک محصول جدید دارد و می‌خواهد کارخانه‌ای راه‌اندازی کند، آن کارخانه به‌سرعت ساخته می‌شود.

    دیپ سیک و رقابت جهانی؛ شور و هیجان هوش مصنوعی در چین

    وقتی همه‌چیز را دیجیتال می‌کنید و همه‌چیز را به همه‌چیز متصل می‌سازید، می‌توانید تنها با تشخیص چهره، سریع و بی‌دردسر وارد اتاق هتل‌تان شوید. حتی گدایان آشنا با فناوری، با پرینت یک QR Code مقابل رهگذران می‌ایستند و تنها با یک اسکن ساده از تلفن همراه، پول دریافت می‌کنند. تمام این سیستم برای سرعت طراحی شده است. اگر تصمیم بگیرید با حزب کمونیست مخالفت کنید، خیلی زود دستگیر می‌شوید؛ چون دوربین‌ها همه‌جا هستند، خیلی زود هم ناپدید می‌شوید. اگر ما در آمریکا، در پس دیوار‌های تعرفه‌ای، باشگاهی برای آمادگی مشابه نسازیم، آن‌چه نصیب‌مان خواهد شد چیزی جز تورم و رکود نخواهد بود. شما نمی‌توانید در آستانه انقلابی به بزرگی هوش مصنوعی با تعرفه بستن به شکوفایی برسید.

    من چهار ماه پیش هم در چین بودم. در فاصله آن زمان تا حالا، نوآوران هوش مصنوعی چین توانسته‌اند دیپ سیک را توسعه دهند؛ آن هم با تکیه‌ای بسیار کمتر بر تراشه‌های تخصصی ساخت آمریکا. من واقعاً آن شور و تحرک را در جامعه فناوری چین حس می‌کردم؛ احساسی زنده و کاملاً ملموس. ماه گذشته، «لی چیانگ»، نخست وزیر چین در مراسم گشایش کنگره ملی خلق اعلام کرد که دولت از «کاربرد گسترده مدل‌های بزرگ هوش مصنوعی» پشتیبانی خواهد کرد. یک مهندس جوان خودروساز که زمانی برای تسلا در آمریکا کار می‌کرد، به من گفت: «الان همه در رقابت‌اند که نشان دهند چقدر هوش مصنوعی را در کارشان به‌کار گرفته‌اند. حالا افتخار این است که بگویی چقدر از هوش مصنوعی استفاده کرده‌ایم. همه متعهد شده‌اند. می‌گویند: «من دارم از هوش مصنوعی استفاده می‌کنم، حتی اگر هنوز بلد نباشم.» تو خودت را آماده می‌کنی؛ حتی اگر فقط یک کارگر خط تولید یخچال باشی. چون رئیس گفته: «باید از هوش مصنوعی استفاده کنی.»

    از حباب مسکن تا فشار تعرفه‌ها؛ چین و ضرورت یک توافق تجاری

    با وجود تمام قدرت‌هایی که چین در اختیار دارد، واقعیت این است که چین تمایلی به آغاز یک جنگ تجاری با آمریکا ندارد. طبقه متوسط چین این روز‌ها رضایت چندانی ندارد. طی بیش از یک دهه، بسیاری از چینی‌ها به‌جای سپرده‌گذاری در بانک‌های بی‌بهره، سرمایه‌های خود را صرف خرید ملک کردند. این روند به شکل‌گیری یک حباب عظیم در بازار مسکن انجامید. عده زیادی سوار بر این موج بالا رفتند، اما پس از آن‌که دولت در سال ۲۰۲۰ محدودیت‌های مالی در بخش املاک را اعمال کرد، همان‌ها سقوط کردند. اکنون مردم پول‌هایشان را انباشته می‌کنند؛ چرا که نه بازار املاک دیگر سودآور است و نه حمایت‌های دولتی برای بازنشستگی و خدمات درمانی کافی‌ست. در نتیجه، اکثریت ناچارند برای روز مبادا پس‌انداز کنند.

    همان‌طور که همکارم «کیت بردشر» به‌تازگی گزارش داده، رکود اقتصادی کنونی، دولت پکن را از همان درآمد‌های مالیاتی‌ که برای تحریک اقتصاد و پرداخت یارانه به «صنایع صادرات‌محور» نیاز دارد، محروم کرده است. به بیان ساده، پکن همچنان به یک توافق تجاری با ترامپ نیاز دارد تا بتواند موتور صادراتی‌اش را روشن نگه دارد و ما هم دقیقاً همین نیاز را داریم. اما مشکل این‌جاست که ترامپ چنان به بازیگری غیرقابل‌پیش‌بینی تبدیل شده که گاه سیاست‌هایش را ساعتی تغییر می‌دهد و مقامات چینی واقعاً نمی‌دانند آیا اصلاً می‌توانند با او به توافقی برسند که به آن پایبند بماند یا نه.

    «میشل گل‌فند» (Michele Gelfand)، متخصص برجسته مذاکره از دانشگاه استنفورد می‌گوید: «مدافعان ترامپ می‌گویند غیرقابل‌پیش‌بینی بودن او باعث می‌شود حریفان سردرگم بمانند. اما مذاکره‌کنندگان بزرگ می‌دانند که آنچه به نتایج ماندگار منتهی می‌شود، اعتماد است نه آشوب. ترامپ با رویکرد برد-باخت وارد مذاکره می‌شود و این یک بازی خطرناک است.» او تاکید می‌کند: «اگر او همچنان متحدان را مانند دشمنان تلقی کند و مذاکره را میدان جنگ بداند، آمریکا نه‌تنها در معرض توافقات بد قرار خواهد گرفت، بلکه در جهانی خواهد ماند که دیگر کسی برای مذاکره با ما باقی نمانده است.»

    از نظر من، تنها توافقی واقعاً برد-برد خواهد بود، آن چیزی است که باید چنین نامیده شود: «ساخت آمریکا، به دست کارگران آمریکایی با مشارکت سرمایه، فناوری و کارشناسان چینی.» یعنی در واقع، ما همان راهبردی را برمی‌گردانیم که چین در دهه ۱۹۹۰ برای ثروتمند شدن به‌کار گرفت: ساخت چین، به دست کارگران چینی با سرمایه، فناوری و شرکای آمریکایی، اروپایی، کره‌ای و ژاپنی.

    بازسازی اعتماد، تنها مسیر تجارت متوازن بین آمریکا و چین

    «جیم مک‌گرگور» (Jim McGregor)، مشاور تجاری که ۳۰ سال در چین زندگی کرده، این‌گونه ماجرا را برایم توضیح داد: شرکت‌های چندملیتی بزرگ آمریکایی پیش‌تر برای ورود به بازار چین، یک سرمایه‌گذاری مشترکی را با یک شرکت چینی تشکیل می‌دادند تا بتوانند به بازار چین وارد شوند؛ اما اکنون این معادله معکوس شده است. شرکت‌های خارجی به چین می‌روند و به شرکت‌های چندملیتی چینی می‌گویند اگر می‌خواهید وارد بازار اروپا شوید، با من سرمایه‌گذاری مشترکی را آغاز کنید و فناوری‌تان را هم با خود بیاورید. ما باید هرگونه تعرفه‌ای بر چین را همزمان با پهن کردن فرش قرمز برای ورود شرکت‌های چینی به بازار آمریکا همراه کنیم؛ به این شکل که یا نوآوری‌های پیشرفته تولیدی‌شان را به شرکت‌های آمریکایی لایسنس بدهند یا با آنها شریک شوند و کارخانه‌های تولید پیشرفته را در قالب سرمایه‌گذاری‌های مشترک ۵۰-۵۰ در آمریکا راه‌اندازی کنند. البته این سرمایه‌گذاری‌های مشترک در ایالات متحده باید به‌تدریج ملزم شوند که سهم بیشتری از قطعات و مواد مورد نیاز خود را از داخل آمریکا تأمین کنند؛ نه اینکه برای همیشه به واردات وابسته بمانند.

    البته چنین رویکردی نیازمند تلاش عظیمی برای بازسازی اعتماد است؛ چیزی که امروز تقریباً به‌کلی از روابط دو کشور رخت بربسته است. اما این تنها راه برای رسیدن به تجارتی نسبتاً برد-برد است. بدون آن، راهی جز باخت-باخت نداریم. برای نمونه، در ۱۹ مارس (۲۹ اسفند) سنای تگزاس به‌طور مقدماتی لایحه‌ای را تصویب کرد که بر اساس آن، ساکنان و نهاد‌های مستقر در چین، ایران، کره شمالی و روسیه از خرید ملک در تگزاس منع می‌شوند. قرار دادن چین در این فهرست، واقعاً احمقانه بود: «اینکه بیاییم به جای ارائه مشوق‌ها و چارچوب‌هایی برای جذب سرمایه‌گذاری از یکی از بزرگ‌ترین منابع نخبگی جهان، آنها را ممنوع کنیم!» چه زمانی این‌قدر مرعوب شدیم؟ و کی تا این حد واقعیت دنیای کنونی را از یاد بردیم؟ می‌توانید هرچقدر می‌خواهید جهانی‌سازی را محکوم کنید، اما این چیزی را تغییر نمی‌دهد: ارتباطات، تجارت، مهاجرت و تغییرات اقلیمی، ما و سرنوشت‌مان را به‌طور غیرقابل‌انکاری به‌هم گره زده‌اند.

    من نحوه بیان «داو سایدمن» (Dov Seidman) را می‌پسندم. او به من گفت: «در مورد روابط ایالات متحده و چین و در واقع جهان امروز باید گفت: وابستگی متقابل دیگر انتخاب ما نیست، شرایط ماست. تنها انتخاب واقعی ما این است که آیا وابستگی‌های متقابل سالمی بسازیم و با هم رشد کنیم، یا وابستگی‌های ناسالمی را حفظ کنیم و با هم سقوط کنیم.»، اما هر کدام از این دو مسیر را که برگزینیم با هم آن را طی خواهیم کرد. رهبران هر دو کشور زمانی این حقیقت را درک می‌کردند و سرانجام، دوباره آن را خواهند آموخت. تنها پرسشی که در ذهن من باقی مانده این است: آیا تا آن زمان، چیزی از آن اقتصاد جهانیِ یکپارچه باقی خواهد ماند؟ اقتصادی که زمانی، این‌همه ثروت برای هر دو کشور به ارمغان آورد؟

    منبع: فرارو به نقل از نیویورک تایمز

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.