آیا غرب می‌تواند دوباره عظمت خود را بازیابد؟
  • اردیبهشت 7, 1404 ساعت: ۱۶:۳۰
  • شناسه : 94472
    0
    از ایالات متحده تا اروپا، وحشت در حال گسترش است؛ چرا که شاهد ظهور نظمی جدید و چندقطبی در جهان هستیم.
    پ
    پ

    «دوباره غرب را به عظمت برسانیم». این شعار تیترگونه‌ای بود که نخست‌وزیر ایتالیا، جورجا ملونی، در جریان دیدار اخیرش با رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، در واشنگتن بیان کرد.

    به نوشته مارکو کورنلوس، دیپلمات سابق ایتالیایی برای وبسایت میدل‌ایست آی، سفر ملونی به آمریکا در لحظه‌ای پرتنش در روابط فراآتلانتیکی به شدت مورد توجه قرار گرفت؛ تنش‌هایی که با موضع‌گیری غیرمرسوم ترامپ درباره جنگ اوکراین و تصمیم او برای اعمال تعرفه‌های سنگین بر جهان – از جمله بر متحدان آمریکا – تشدید شده بود.

    موضع سختگیرانه ترامپ در قبال اوکراین نوعی زنگ بیدارباش برای اعضای اروپایی ناتو بود و موجی از نشست‌ها را برای بازسازی راهبرد دفاعی اروپا به راه انداخت؛ با این فرض اساسی که دیگر نمی‌توان روی چتر امنیتی آمریکا حساب باز کرد.

    نتیجه مستقیم این تحولات برنامه تسلیحاتی جدید اروپا به ارزش ۸۰۰ میلیارد یورو (۹۰۰ میلیارد دلار) بود.

    در همین حال، تعرفه‌های تجاری آمریکا واکنش‌های متفاوتی را برانگیخته‌اند؛ برخی کشورها، مانند چین، سریعاً تلافی کرده‌اند و برخی دیگر به دنبال رسیدن به توافق با کاخ سفید بوده‌اند.

    اروپا هرگز درب مذاکرات با آمریکا در را نبسته، اما همچنان در حال بررسی اقدامات متقابل احتمالی برای شرایطی است که توافقی حاصل نشود.

    در این میان، بازارهای سهام به دلیل سیاست‌های شدیداْ غیرقابل پیش‌بینی آمریکا، با نوسانات شدیدی روبرو بوده‌اند.

    ملونی از جمله رهبران اروپایی به شمار می‌آید که از نظر سیاسی و ایدئولوژیک بیشترین نزدیکی را به دولت ترامپ دارند؛ همانند ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان.

    ویکتور اوربان جورجیا ملونی

    نظم مبتنی بر قواعد

    آنچه ترامپ و ملونی در پشت درهای بسته و دور از دوربین‌ها در دفتر بیضی‌شکل (کاخ سفید) درباره آن گفت‌وگو کردند، مشخص نیست؛ اما بیانیه مشترک آن‌ها اشاره می‌کند که رئیس‌جمهور آمریکا دعوت همتای ایتالیایی خود برای سفر به ایتالیا را «در آینده بسیار نزدیک» پذیرفته و همچنین از احتمال برگزاری یک نشست سطح بالای آمریکا و اروپا در این سفر سخن گفته شده است.

    اگر ترامپ در جریان سفر خود به رم – که برای شرکت در مراسم تشییع جنازه پاپ فرانسیس خواهد بود – با مقامات ارشد اتحادیه اروپا دیدار کند، سفر ملونی به واشنگتن موفقیتی مهم قلمداد خواهد شد.

    در حالی که منتظر این تحولات بالقوه هستیم، باید به ایده «دوباره غرب را به عظمت برسانیم» نیز نگاهی بیندازیم.

    وقتی ترامپ حدود یک دهه پیش شعار «دوباره آمریکا را به عظمت برسانیم». را سر داد، دقیقاً چه چیزی در ذهن داشت؟ و وقتی ملونی این جاه‌طلبی را به کل جهان غرب گسترش داد، او به چه چیزی فکر می‌کرد؟

    مفهوم غرب به‌عنوان یک ایده سیاسی و تمدنی، فراتر از یک تقسیم جغرافیایی، بارها در مجامع مختلف توضیح داده شده است. به طور ساده، این مفهوم به گروهی از کشورها اطلاق می‌شود که به «نظم جهانی مبتنی بر قواعد» به رهبری ایالات متحده پایبندند.

    این ایده سیاسی، جایگزین نظام حقوق بین‌الملل شده که به تدریج کنار گذاشته شده است؛ چرا که پایبندی واقعی به حقوق بین‌الملل، کشورهای غربی را مجبور می‌کند با ناکامی‌شان در اجرای بی‌طرفانه این قوانین روبرو شوند – با نوار غزه به‌عنوان بارزترین نمونه.

    غرب به عنوان ستون اصلی «نظم جهانی مبتنی بر قواعد» تلقی می‌شود – نظمی که مجموعه‌ای از ارزش‌های ادعایی همچون آزادی انتخابات، تجارت آزاد، مطبوعات آزاد، آزادی مذهب و غیره را در بر می‌گیرد.

    اما اگر این ادعاها درست باشد، و به گفته حامیان این نظم، همین ویژگی‌هاست که غرب را بزرگ می‌کند، پس دلیل این جستجوی وسواس‌گونه برای «عظمت دوباره غرب» چیست؟

    رهبران غربی که بر ضرورت این امر تاکید می‌کنند، دقیقاً کدام بخش از تصویر طلایی غرب را در حال افول می‌بینند؟ چه چیزی از دست رفته یا رو به زوال است؟

    اروپا اوکراین ناتو

    مشکل جدی

    «عظمت» غرب دیگر چندان ریشه در ارزش‌های ادعایی آن ندارد – ارزش‌هایی که، به‌عنوان نکته‌ای فرعی، دیگر کمتر توسط خود حامیان غرب رعایت می‌شود، و غزه بار دیگر بارزترین نمونه این امر است – بلکه بیشتر ریشه در سلطه تاریخی غرب دارد. مرز میان رهبری و سلطه‌گری می‌تواند بسیار باریک باشد.

    غرب زمانی «عظیم» است که بتواند دیدگاه‌ها و روایت‌های خود را بدون چالش بر جهان تحمیل کند؛ و هرگاه قدرت نرم آن شروع به فروپاشی کند – همان‌طور که در دهه‌های اخیر دیده‌ایم – از میزان این عظمت کاسته می‌شود.

    یک نهاد واقعاً با عظمت نیازی به توسل به زور برای پیشبرد دیدگاه‌هایش ندارد.

    وقتی قدرت نرم از میان می‌رود، آسان‌ترین گزینه توسل به قدرت سخت است و این همان مسیری است که ایالات متحده در یک‌چهارم قرن گذشته پس از پایان جنگ سرد در پیش گرفته است.

    در همین حال، یک نظم چندقطبی جدید به‌آرامی در حال شکل‌گیری است؛ با نمونه‌هایی گوناگون – بعضی خوب و بعضی بد. اکنون گزینه‌های متفاوتی روی میز وجود دارد و دیگر تنها یک گزینه نیست.

    به‌نظر می‌رسد عصر غربیِ «هیچ جایگزینی وجود ندارد» رو به عقب‌نشینی گذاشته است. نقش پیشروی غرب دیگر امری بدیهی تلقی نمی‌شود.

    کشورهای غربی به وضوح از این چشم‌انداز بیمناک شده‌اند. آنان خود را تنها شایستگان رهبری بشریت می‌دانند، در حالی که بخش قابل توجهی از بشریت به گزینه‌های دیگر می‌اندیشد.

    وقتی تمام قدرت شما بر پایه رهبری/سلطه جهانی بدون پرسش بنا شده باشد، و این سلطه به تدریج از میان برود، با یک مشکل جدی روبرو می‌شوید.

    آیا غرب می‌تواند دوباره عظمت خود را بازیابد؟ ابتدا باید استثناگرایی خود را کنار بگذارد. در گام دوم، باید استفاده نامشروع از زور را کنار بگذارد و به جای آن به «قدرت نمونه خوب» بازگردد.

    تمام این هراس‌افکنی‌هایی که توسط نخبگان غربی و رسانه‌های همراه‌شان درباره نبردی وجودی میان دموکراسی و خودکامگی مطرح می‌شود، بی‌پایه است. این یک ابزار روایتی است برای ترساندن مردم عادی و در عین حال تداوم دادن به مسابقه تسلیحاتی جدید غرب که به درگیری دائمی منجر می‌شود.

    منبع: اکوایران

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.