جاش هامر نوشته است: من یک وکیل هستم، در یک شرکت حقوقی بزرگ جهانی وکالت کردهام، چندین مقاله درباره قانون اساسی منتشر کردهام، به طور منظم در دانشکدههای حقوق سخنرانی کردهام، به گروههای مختلف حقوقی حرفهای در سراسر کشور مشاوره دادهام، و البته مجری و میزبان دو برنامه نمایشی درباره قانون هم هستم- که تمرکزش بیش و پیش از همه بر تاکتیکهای حقوقی و قانونی بیسابقهای است که در رقابتهای ریاستجمهوری ۲۰۲۴ خدشه ایجاد میکند.
به بیانی دیگر، به عنوان کسی که چیزهایی در مورد قانون میدانم، از حدود یک سال پیش، یعنی درست از زمانی که دادستان مورد حمایت جورج سوروس آلوین براگ از کیفرخواست مضحک خود مبنی بر اعلام جرم علیه دونالد ترامپ در ۳۴ مورد مختلف رونمایی کرده، سعی کردهام زنگهای خطر را در مورد دادستان منهتن و همچنین محاکمه نمایشی دونالد ترامپ رئیسجمهور سابق آمریکا به صدا درآورده و کاستیهای فنی پرشمار «پرونده براگ» را در حد وسع خودم برملا کنم.
ولی به نظر در شرایط فعلی نکته کلیدی این دادگاه میتواند این جمله کلی باشد که هیچ یک از جزئیات فنی پرونده مهم نیستند. منظورم واقعاً «هیچکدام» است. هیچکدام از آن جزئیات.
با این حال پس از صدور حکم محکومیت دونالد ترامپ میتوان به سه نکته کلیدی درباره این پرونده اشاره کرد.
اولین نکتهای که به ذهن میرسد این است که به نظر ماراتون دور و دراز دموکراتها برای گیر انداختن مرد مونارنجی شرور داستان به هر قیمت و با هر وسیلهای- که با چرخه انتخابات ۲۰۱۶ و اتهام تبانی با روسیه توسط کمپین شکست خورده هیلاری کلینتون آغاز شد- سرانجام نتیجه داده است. این مارتونی است که در این سالها کارزارهای مختلفی- از ادعای تبانی ترامپ با روسیه تا جاسوسی از کمپین انتخاباتی ترامپ و البته تلاشهای هولیگانهای خیابانی دموکراتها از قبیل راهپیمایی زنان و شورشهای آنتیفا و زندگی سیاهان- را به خود دیده است. دو استیضاح ساختگی- یکی برای یک تماس تلفنی کاملاً بیاهمیت با رئیسجمهور اوکراین و دیگری هم برای ماجراهای ۶ ژانویه ۲۰۲۱ در کنگره آمریکا- و البته یورش افبیآی به ویلای مار-آ-لاگو را نیز در این راستا میتوان تفسیر کرد.
دومین موضوع در این میان باید جلب توجه میهنپرستان آمریکایی- از هر طیف سیاسی- به این نکته باشد که پیگرد قانونی و حبس مخالفان سیاسی به اتهامات واهی (که جلوهای از آن را در دادگاه ترامپ میتوان دید) اتفاقاتی جهانسومی و سرکوبگرانه، و به عبارت بهتر قلع و قمعی از جنس سرکوبهای جمهوریهای موزی و دیکتاتورهای نظامی آمریکای لاتین است. اتفاقاتی که تاکنون آمریکاییها بیشتر داستان وقوع آنها را در یک سری کشورهای خارجی میخواندند که چگونه دولتها مخالفان سیاسی خود را به هر بهانهای زندانی کرده و از این طریق ساکت میکنند. ماجرایی که رنگ و بوی یک محیط قرون وسطایی را دارد: پادشاهی که رقیب اصلی خود را خلع و سپس این دشمن شکستخورده را محکوم میکند تا آخر عمر در برج لندن بپوسد. این در حالی است که تاکنون ایده زندانی کردن رقیب سیاسی- آنهم در سال انتخابات- در کشوری مانند آمریکا مضحک به نظر میرسید.
سومین نکته کلیدی درباره دادگاه ترامپ هم شاید یادآوری این موضوع به احزاب راست و محافظهکار باشد- که آیا بالاخره نمیخواهند بیدار شده و بفهمند که در این کشور که زمانی کشوری بزرگ بود، چه میگذرد و چه اتفاقاتی در حال وقوع است؟ ظاهراً هنوز بسیاری از محافظهکاران و جمهوریخواهان درگیر احساساتی نوستالژیک درباره فرشته چشمبسته عدالت و بیطرفی او در اجرای قانون و هنجارهای کلی لیبرال هستند. آیا احزاب و چهرههای راست بالاخره بیدار خواهند شد و در این ساعات پایانی جمهوریت آمریکا خواهند فهمید که این کشور به کجا رسیده است و از این به بعد برای متعادل کردن آونگ وحشیانه خارج از تعادل جامعه، به چپها همان پاسخی را بدهند که آنها نسبت به نیروهای راست عمل کردهاند؟!
منبع: شفقنا
ثبت دیدگاه